عید قربان برای اولین بار بردیمت گنبد . البته قبلش رفتیم روستا مامان بزرگ بابایی آخه عید اول بابابزرگ بابایی بود . بعدش اومیدیم گنبد. بابا قربان برای نوه اولش قربونی کرد . فرداش بابایی برگشت و منو شما گل پسر موندیم خونه بابابزرگ. 10 روز بعد بابایی اومد دنبالمون و برگشتیم خونه. تو این ده روز برای اولین بار از خودت صدا در آوردی و با زبون خودت صحبت می کردی . مخصوصا با بابا قربان خیلی رفیق شده بودی. خیلی خوش گذشت آخه خاله سمیه (خاله مامان) هم از مشهد اومده بود همه جمع بودن . تو این چند روز جنگل هم رفتیم . عکساش تو بقیه مطالبه. البته اولبن مسافرت شما به خارج از شهر مربوط میشه یه سفر به دامغان دانشگاه مامان. &nb...