خاطرات اولین مسافرت
عید قربان برای اولین بار بردیمت گنبد. البته قبلش رفتیم روستا مامان بزرگ بابایی آخه عید اول بابابزرگ بابایی بود . بعدش اومیدیم گنبد. بابا قربان برای نوه اولش قربونی کرد. فرداش بابایی برگشت و منو شما گل پسر موندیم خونه بابابزرگ. 10 روز بعد بابایی اومد دنبالمون و برگشتیم خونه. تو این ده روز برای اولین بار از خودت صدا در آوردی و با زبون خودت صحبت می کردی. مخصوصا با بابا قربان خیلی رفیق شده بودی. خیلی خوش گذشت آخه خاله سمیه (خاله مامان) هم از مشهد اومده بود همه جمع بودن. تو این چند روز جنگل هم رفتیم . عکساش تو بقیه مطالبه.
البته اولبن مسافرت شما به خارج از شهر مربوط میشه یه سفر به دامغان دانشگاه مامان.
از راست به چپ نیما (پسر دایی مامان) آرش (پسر خاله مامان) و صدرا گل پسر مامان
آقا کامیار و آقا صدرا ( کامی پسر خاله سارا دوست مامان)
اینم اولین باری که رفتی جنگل. همش 1 ماه و 20 روزت بود. مامان فدای اون چشات